خطبه نورانيه (يا سلمان و يا جُندب)(1)

اين خطبه در نسخ مختلف و در بعضى موارد، كم و زيادهايى دارد. براى نمونه
در نسخه‏هايى كه قاضى سعيد قمى و حاج ملا هادى سبزوارى نقل نموده‏اند از
بعضى نكات صرف نظر شده و در نسخه «مشارق انواراليقين» حافظ رجب
برسى به اختصار نقل گرديده است. در نسخه‏اى كه شيخ حائرى يزدى آن را در
«الزام الناصب» آورده است اين موضوع به چشم مى‏خورد ولى ما در اين جا از
يك نسخه‏ى كلى‏تر استفاده نموده‏ايم.

حضرت على عليه‏السلام در خطبه‏ى طارق‏بن شهاب اوصاف و شخصيت حقيقى امام
معصوم عليه‏السلام را معرفى فرمودند و اينك در خطبه «نورانيه»، شرايط ايمان و
اوصاف مؤمن و چگونگى كسب معرفت نسبت به امام معصوم عليه‏السلام را بيان
خواهند فرمود. اين خطبه مقاله حقيقى دين اسلام در بستر شيعه مى‏باشد.

«رُوِىَ عَنْ مُحَمَّدِبْنِ صَدَقَةَ اَنَّهُ قالَ سَأَلَ اَبُوذَرٍّ الْغِفارِىُّ سَلْمانَ الْفارِسِىَّ رَضِىَ
اللّه‏ُ عَنْهُما يا اَبا عَبْدِاللّه‏ِ ما مَعْرِفَةُ‏الاِْمامِ اَميرِالْمُؤمِنينَ عليه‏السلام بِالنُّورانِيَّةِ قالَ يـا
جُنْدَبُ فَامْضِ بِنا حَتّى نَسْأَلَهُ عَنْ ذلِكَ قالَ فَاَتَيْناهُ فَلَمْ نَجِدْهُ قالَ فَانْتَظَرْناهُ حَتّى
جاءَ قالَ صَلَواتُ‏اللّه‏ِ عَلَيْهِ ما جاءَ بِكُما قالا جِئْناكَ يا اَميرَالْمُؤمِنينَ عليه‏السلام
نَسْئَلُكَ عَنْ مَعْرِفَتِكَ بِالنُّورانِيَّةِ قالَ صَلَواتُ اللّه‏ِ عَلَيْهِ مَرْحَبا بِكُما مِنْ وَلِيَّيْنِ
مُتَعاهِدَيْنِ لِدينِهِ لَسْتُما بِمُقَصِّرينَ لَعَمْرى اِنَّ ذلِكَ الْواجِبُ عَلى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ
مُؤْمِنَةٍ»

قسمت اوّل خطبه:

«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ قالا لَبَّيْكَ يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ. قالَ عليه‏السلام اِنَّهُ لايَسْتَكْمِلُ اَحَدٌ
الاْيمانَ حَتّى يَعْرِفَنى كُنْهَ مَعْرِفَتى بِالنُّورانِيَّةِ وَ اِذا عَرَفَنى بِهذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَهُوَ
مُؤْمِنٌ، فَقَدِامْتَحَنَ اللّه‏ُ لِلاْيمانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلاِْسْلامِ وَ صارَ عارِفا مُسْتَبْصِرا،
وَ مَنْ قَصَّرَ عَنْ مَعْرِفَةِ ذلِكَ فَهُوَ شاكٌّ مُرْتابٌ.»

قسمت دوم خطبه:

«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ قالا لَبَّيْكَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ عليه‏السلام قالَ عليه‏السلام مَعْرِفَتى
بِالنُّورانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَعْرِفَةُ‏اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ مَعْرِفَتى بِالنُّورانِيَّةِ وَ هُوَ
الدّينُ الْخالِصُ الَّذى قالَ اللّه‏ُ تَعالى «وَ ما اُمِرُوا اِلاّ لِيَعْبُدُوا اللّه‏َ مُخْلِصينَ لَهُ
الدّينَ حُنَفاءَ وَ يُقيمُوا الصَّلوةَ وَ يُؤْتُوا الزَّكوةَ وَ ذلِكَ دينُ الْقَيِّمَةِ»(1)

محمدبن صدقه روايت كرد كه روزى ابوذر غفارى از سلمان فارسى پرسيد: اى
اباعبداللّه‏، (كنيه سلمان است) معناى معرفت امام اميرالمؤمنين عليه‏السلام و شناختن
او به مقام نورانيت چيست؟ سلمان فارسى در جواب گفت: اى جُندب،
خوبست با هم برويم تا از خود آن حضرت در خصوص معناى آن سؤال كنيم.
ابوذر گويد: رفتيم؛ ولى در ابتدا امام را نديديم و انتظار كشيديم تا ايشان تشريف
آوردند. حضرت پرسيدند چه چيز شما را به اينجا آورد؟ عرض كرديم: آمده‏ايم

تا از معرفت شما به نورانيت سؤال نماييم. فرمود: مرحبا به شما دو نفر، دو
دوست متعهد به دين خود كه كوتاهى نمى‏كنند و سپس اميرالمؤمنين على عليه‏السلام
قسم خورد كه اين موضوع (معرفت امام عليه‏السلام به نورانيت) بر هر مرد و زن مؤمن
واجب است و نبايد در آن كوتاهى شود. سپس فرمود:

1ـ اى سلمان و اى جندب! هر دو گفتند: بلى اى امير مؤمنان. فرمود: اَحَدى
ايمان را كامل نمى‏كند مگر اينكه مرا به كُنه معرفتم به نورانيت بشناسد. پس
هنگامى كه مرا به كُنه معرفت شناخت، محققا خداوند قلب او را به ايمان
آزمايش كرده و سينه‏اش را براى اسلام گشايش داده است و [در نتيجه] او عارف
و بينا گرديده است. و هركس از شناخت آن كوتاهى نمايد، شك كننده و ترديدگر
است.

2ـ اى سلمان و اى جندب! عرضه داشتند: بلى اى اميرمؤمنان. فرمود: معرفت
من به مقام نورانيت، شناخت خداوند عزّوجلّ است و معرفت خداوند
عزّوجلّ، شناخت من به مقام نورانيت است. و آن همان دين خالصى است كه
خداوند درباره‏ى آن فرمود: «در حالى كه دستورى را دريافت نكرده بودند جز
اين كه با كمال خلوص به آئين توحيد خدا را پرستش كنند و نماز را برپا دارند و
زكات بدهند، اين است آئين راستين.»

يَقُولُ مـا اُمِرُوا اِلاّ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وَ هُوَ الدّينُ الْحَنيفِيَّةُ الْمُحَمَّدِيَّةُ السَّمْحَةُ وَ
قَوْلُهُ «يُقيمُوا الصَّلوةَ» فَمَنْ اَقامَ وِلايَتى فَقَدْ اَقامَ الصَّلوةَ وَ اِقامَةُ وِلايَتى
صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لايَحْتَمِلُهُ اِلاّ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ اَوْ نَبِىٌّ مُرْسَلٌ اَوْ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللّه‏ُ
قَلْبَهُ لِلاْيمانِ، فَالْمَلَكُ اِذا لَمْ يَكُنْ مُقَرَّبا لَمْ يَحْتَمِلْهُ وَ النَّبِىُّ اِذا لَمْ يَكُنْ مُرْسَلاً لَمْ
يَحْتَمِلْهُ وَ الْمُؤْمِنُ اِذا لَمْ يَكُنْ مُمْتَحَنا لَمْ يَحْتَمِلْهُ.»

قسمت سوم خطبه:

«قُلْتُ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ مَنِ الْمُؤْمِنُ وَ ما نِهايَتُهُ وَ ما حَدُّهُ حَتّى اَعْرِفَهُ؟ قالَ عليه‏السلام :
يا اَبا عَبْدِاللّه‏ِ قُلْتُ: لَبَّيْكَ يا اَخا رَسُولِ اللّه‏ِ، قالَ: اَلْمُؤْمِنُ الْمُمْتَحَنُ هُوَ الَّذى لا
يَرِدُ مِنْ اَمْرِنا اِلَيْهِ شَىْ‏ءٌ اِلاّ شُرِحَ صَدْرُهُ لِقَبُولِهِ وَ لَمْ يَشُكَّ وَ لَمْ يَرْتَبْ.

اِعْلَمْ يا اَباذَرٍّ اَنَا عَبْدُاللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ وَ خَليفَتُهُ عَلى عِبادِهِ لاتَجْعَلُونا اَرْبابا وَ قُولُوا
فى فَضْلِنا ما شِئْتُمْ فَاِنَّكُمْ لاتَبْلُغُونَ كُنْهَ ما فينا وَ لانِهايَتَهُ، فَاِنَّ اللّه‏َ عَزَّوَجَلَّ قَدْ
اَعْطانا اَكْبَرَ وَ اَعْظَمَ مِمّا يَصِفُهُ واصِفُكُمْ اَوْ يَخْطُرُ عَلى قَلْبِ اَحَدِكُمْ فَاِذا
عَرَفْتُمُونا هكَذا فَاَنْتُمُ الْمُؤْمِنُونَ.

قالَ سَلْمانُ قُلْتُ يا اَخا رَسُولِ اللّه‏ِ وَ مَنْ اَقامَ الصَّلوةَ اَقامَ وِلايَتَكَ؟ قالَ نَعَمْ يا
سَلْمانُ تَصْديقُ ذلِكَ قَوْلُهُ تَعالى فِى الْكِتابِ الْعَزيزِ: «وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ
الصَّلوةِ وَ اِنَّها لَكَبيرَةٌ اِلاّ عَلَى الْخاشِعينَ»(1). فَالصَّبْرُ رَسُولُ اللّه‏ِ وَ الصَّلوةُ اِقامَةُ
وِلايَتى فَمِنْها قالَ اللّه‏ُ تَعالى «وَ اِنَّها لَكَبيرَةٌ» وَ لَمْ يَقُلْ وَ اِنَّهُما لَكَبيرَةٌ لاَِنَّ
خداوند فرمود: امر نشدند مگر به پيامبرى حضرت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و آن دين و آئين
يكتاپرستى آسان محمّدى است و اين كلام خدا را كه فرمود: «نماز را بر پا
دارند»، هر كه ولايت مرا بر پا دارد،

نماز را بر پا داشته و بر پا داشتن ولايت من، سخت و دشوار است، جز فرشته
مقرب درگاه الهى يا پيامبر مرسل و يا مؤمنى كه خداوند قلب او را به ايمان
آزموده باشد، كسى قدرت حمل آن را ندارد؛ هنگامى كه فرشته مقرب و پيامبر
مرسل و مؤمن آزموده نباشد قدرت حمل آن را نخواهند داشت.

3ـ عرض كردم اى اميرالمؤمنين! چه كسى مؤمن است و حدود و مرز ايمان
چيست؟ [بيان فرماييد] تا آن را بشناسم. فرمود: اى اباعبداللّه‏! عرض كردم: بلى
اى برادر رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله . فرمود: مؤمن امتحان شده كسى است كه چيزى از
امر ما بر او وارد نمى‏شود مگر اينكه خداوند سينه او را براى پذيرش آن، گشاده
ساخته و هرگز دچار شك و ترديد نمى‏گردد. اى اباذر! بدان من بنده‏ى خداوند
عزّوجلّ و خليفه‏ى او بر بندگانش هستم. ما را «رب» نپنداريد و هر چه در فضائل
ما مى‏خواهيد، بگوئيد چرا كه به كُنه و حقيقت و نهايت آنچه در ما وجود دارد
نخواهيد رسيد و خداوند عزّوجلّ [صفات] بزرگ‏تر و عظيم‏تر از آنچه كه اَحَدى

از شما بتواند آن را وصف نمايد يا بر قلبتان خطور كند به ما عطا فرموده است.
پس چون ما را اين گونه شناختيد، آنگاه مؤمن خواهيد بود. سلمان گفت: عرض
كردم اى برادر رسول خدا! هركس نماز را بر پا دارد، ولايت شما را بر پا داشته
است؟ فرمود: آرى اى سلمان! گواه اين حقيقت، فرموده خداوند متعال در قرآن
است «از صبر و نماز كمك بخواهيد كه اين كار جز براى فروتنان، گران است»
مراد از «صبر» رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و منظور از «نماز» برپا داشتن ولايت من است.
بدين خاطر خداوند متعال فرمود: «و آن سخت و گران است» و نفرمود: «آن دو
سنگينند» زيرا

الْوِلايَةَ كَبيرَةٌ حَمْلُها اِلاّ عَلَى الْخاشِعينَ وَ الْخاشِعُونَ هُمُ الشّيعَةُ الْمُسْتَبْصِرُونَ وَ
ذلِكَ لاَِنَّ اَهْلَ الاَْقاويلِ مِنَ الْمُرْجِئَةِ وَالْقَدَرِيَّةِ وَ الْخَوارجِ وَ غَيْرِهِمْ مِنَ
النّاصِبِيَّةِ يُقِرُّونَ لِمُحَمَّدٍ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله لَيْسَ بَيْنَهُمْ خِلافٌ وَ هُمْ مُخْتَلِفُونَ فى وِلايَتى
مُنْكِرُونَ لِذلِكَ جاحِدُونَ بِها اِلاَّ الْقَليلَ وَ هُمُ الَّذينَ وَصَفُهُمُ اللّه‏ُ فى كِتابِهِ العَزيزِ
قالَ: «اِنَّها لَكَبيرَةٌ اِلاّ عَلَى الْخاشِعينَ» وَ قالَ اللّه‏ُ تَعالى فى مَوْضَعٍ اخَرَ فى
كِتابِهِ الْعَزيزِ فى نُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وَ فى وِلايَتى فَقالَ عَزَّوَجَلَّ:

«وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشيدٍ»(1). فَالْقَصْرُ مُحَمَّدٌ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وَ الْبِئْرُ الْمُعَطَّلَةُ وِلايَتى
عَطَّلُوها وَ جَحَدُوها وَ مَنْ لَمْ يُقِرَّ بِوِلايَتى لَمْ يَنْفَعْهُ الاِْقْرارُ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ اَلا اِنَّهُما
مَقْرُونانِ وَ ذلِكَ اَنَّ النَّبِىَّ نَبِىٌّ مُرْسَلٌ وَ هُوَ اِمامُ الْخَلْقِ وَ عَلِىٌّ مِنْ بَعْدِهِ اِمامُ
الْخَلْقِ وَ وَصِىُّ مُحَمَّدٍ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كَما قالَ لَهُ النَّبِىُّ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله «اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هرُونَ مِنْ
مُوسى عليه‏السلام اِلاّ اَنَّهُ لا نَبِىَّ بَعْدى» وَ اَوَّلُنا مُحَمَّدٌ وَ اَوْسَطُنا مُحَمَّدٌ وَ اخِرُنا مُحَمَّدٌ
صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فَمَنِ اسْتَكْمَلَ مَعْرِفَتى فَهُوَ عَلَى الدّينِ الْقَيِّمِ كَما قالَ اللّه‏ُ تَعالى «وَ ذلِكَ
دينُ الْقَيِّمَةِ» وَ سَأُبَيِّنُ ذلِكَ بِعَوْنِ اللّه‏ِ وَ تَوْفيقِهِ.»

قسمت چهارم خطبه:

«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ قالا لَبَّيْكَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ صَلَواتُ اللّه‏ِ عَلَيْكَ قالَ كُنْتُ

اَنَا وَ مُحَمَّدٌ نُورا واحِدا مِنْ نُورِ اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ فَاَمَرَاللّه‏ُ تَبارَكَ وَ تَعالى ذلِكَ النُّورَ
اَنْ يَشُقَّ فَقالَ لِلنِّصْفِ كُنْ مُحَمَّدا وَ قالَ لِلنِّصْفِ كُنْ عَلِيّا فَمِنْها
حمل ولايت جز بر فروتنان، دشوار و سنگين است. و خاشعان، همان شيعيان
روشن‏بين و اهل بصيرتند. و آن بدين سبب است كه سخنوران منحرف، از قبيل
مرجئه و قدريّه و خوارج و ديگر ناصبيان، همگى به [نبوت [حضرت محمّد
صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اقرار دارند و در ميانشان (در اين مورد) اختلافى نيست، لكن جز گروهى
اندك، همگى در مورد ولايت من اختلاف داشته و آن را انكار نموده و در مقابل
آن لجاجت مى‏ورزند، و آنان كسانى هستند كه خداوند در كتاب عزيزش ايشان
را توصيف نموده و مى‏فرمايد: «همانا آن جز بر فروتنان گران است» و خداوند
متعال در جاى ديگرى از قرآن، نبوت حضرت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و ولايت مرا اين گونه
بيان مى‏فرمايد:

«و چه چاه‏هايى كه وانهاده شد و چه قصرهاى رفيع كه بى‏صاحب ماند» مراد از
قصر، حضرت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و مقصود از چاه آب متروك، ولايت من است. آن را
وانهاده و انكار نمودند. هر كه به ولايت من اقرار ننمايد، اقرار او به نبوت
حضرت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نفعى برايش نخواهد بخشيد؛ چرا كه آن دو مقرون
يكديگرند به خاطر اين كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، پيامبر مرسل و پيشواى خلق بوده و پس
از او على عليه‏السلام امام و پيشواى خلق و وصىّ حضرت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است؛ همان
گونه كه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «تو نسبت به من، به منزله‏ى هارون نسبت به
موسى هستى، جز اينكه بعد از من پيامبرى نخواهد بود». اوّلين ما محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ،
ميانى ما محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و آخرين ما محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است. پس كسى كه معرفتش به
من، كامل باشد، او بر دين درست و استوار الهى قرار دارد؛ كه مى‏فرمايد: «اين
است آئين راستين» و به زودى به يارى و توفيق الهى، اين حقيقت را براى شما
روشن خواهم ساخت.

4ـ اى سلمان و اى جندب! عرضه داشتند: بلى اى امير مؤمنان كه درود خدا بر
تو باد. فرمود: «من و حضرت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نور واحدى نشأت يافته از نور

خداوند عزّوجلّ بوديم. تا آن كه خداى متعال به آن نور امر نمود كه دو قسمت
شود [سپس] به نيمى فرمود: محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله باش و به نصف ديگر فرمود: على
عليه‏السلام باش.

قالَ رَسُولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عَلِىٌّ مِنّى وَ اَنَا مِنْ عَلِىٍّ وَ لا يُؤَدّى عَنّى اِلاّ عَلِىٌّ وَ قَدْ وَجَّهَ
اَبابَكْرٍ بِبَرائَةٍ اِلى مَكَّةَ فَنَزَلَ جَبْرَئيلُ عليه‏السلام فَقالَ يا مُحَمَّدُ قالَ لَبَّيْكَ قالَ اِنَّ اللّه‏َ
يَأْمُرُكَ اَنْ تُؤَدِّيَها اَنْتَ اَوْ رَجُلٌ مِنْكَ فَوَجَّهَنى فِى اسْتِرْدادِ اَبى بَكْرٍ فَرَدَدْتُهُ
فَوَجَدَ فى نَفْسِهِ وَ قالَ يا رَسُولَ اللّه‏ِ اُنْزِلَ فِىَّ الْقُرْانُ قالَ لاوَلكِنْ لايُؤَدّى اِلاّ اَنَا
اَوْ عَلِىٌّ.»

قسمت پنجم خطبه:

«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ قالا لَبَّيْكَ يا اَخا رَسُولِ‏اللّه‏ِ قالَ عليه‏السلام مَنْ لا يَصْلَحُ لِحَمْلِ
صَحيفَةٍ يُؤَدِّيها عَنْ رَسُولِ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كَيْفَ يَصْلَحُ لِـلاِْمامَةِ؟

قسمت ششم خطبه:

«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ فَاَنَا وَ رَسُولُ اللّه‏ِ كُنّا نُورا واحِدا صارَ رَسُولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله
مُحَمَّدًا الْمُصْطَفى وَ صِرْتُ اَنَا وَصِيَّهُ الْمُرْتَضى وَ صارَ مَحَمَّدٌ النّاطِقَ وَ صِرْتُ
اَنَا الصّامِتَ وَ اِنَّهُ لابُدَّ فى كُلِّ عَصْرٍ مِنَ الاَْعْصارِ اَنْ يَكُونَ فيهِ ناطِقٌ وَ
صامِتٌ.»

قسمت هفتم خطبه:

«يا سَلْمانُ صارَ مُحَمَّدٌ الْمُنْذِرَ وَصِرْتُ اَنَا الْهادِىَ وَ ذلِكَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ «اِنَّما
اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ»فَرَسُولُ اللّه‏ِ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله الْمُنْذِرُ وَ اَنَا الْهادِى. «اَللّه‏ُ يَعْلَمُ ما
تَحْمِلُ كُلُّ اُنْثى وَ ما تَغيضُ الاَْرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ كُلُّ شَىْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ، عالِمُ
الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ الْكَبيرُ الْمُتَعالِ، سَواءٌ مِنْكُمْ مَنْ اَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ
بدين لحاظ رسول خدا فرمود: على از من و من از على هستم و جز على كسى
ديگر نمى‏تواند از جانب من [فرمان الهى را [ادا نمايد. و زمانى كه ابابكر را با
سوره برائت به مكّه اعزام فرمود، جبرئيل عليه‏السلام نازل شد و گفت: اى محمّد!
فرمود: بلى، عرضه داشت: خداوند به تو امر فرموده كه آن مأموريت را خودت

يا مردى از خودت انجام دهد. پيامبر مرا به آن سو گسيل داشت تا ابوبكر را
بازگردانم و او را بازگرداندم. او درون خود نگرانى احساس نمود و گفت: اى
رسول خدا، آيا در مورد من آيه‏اى نازل شده است؟ فرمود: نه ولكن اين
مأموريت را كسى جز من و يا على انجام نخواهد داد.

5 ـ اى سلمان و اى جندب! عرض كردند: بلى اى برادر رسول خدا. فرمود: كسى
كه براى حمل نوشته‏اى از جانب رسول خدا صلاحيت ندارد، چگونه براى
پيشوايى مردم صلاحيت خواهد داشت؟

6ـ اى سلمان و اى جندب! من و رسول خدا نور واحدى بوديم سپس او محمّد
مصطفى شد و من وصىّ او مرتضى شدم. محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ناطق شد و من ساكت و
خاموش. به اين ترتيب در هر عصرى يكى بايد گويا باشد و ديگرى ساكت.

7ـ اى سلمان، محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بيم دهنده شد و من رهبر و هدايت كننده و اين همان
فرموده‏ى خداوند عزّوجلّ است «[اى پيامبر] تو بيم دهنده‏اى و هر قومى را
هدايتگرى است» لذا رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بيم دهنده و من هدايت كننده‏ام. سپس
آيات بعد از آن را تلاوت فرمود: «خداوند آنچه را كه هر ماده‏اى بدان باردار
مى‏شود و آنچه را رحم‏ها كم يا افزون مى‏كنند مى‏داند و هر چيز نزد او مقدار
معينى دارد. او داناى نهان و آشكار و بزرگ و برتر است. چه پنهان سخن گوئيد
چه آشكار، و نيز

هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّيْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ، لَهُ مَعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ
يَحْفَظُونَهُ مِنْ اَمْرِاللّه‏ِ»(1)قالَ فَضَرَبَ عليه‏السلام بِيَدِهِ عَلَى الاُْخْرى وَ قالَ عليه‏السلام صارَ
مُحَمَّدٌ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله صاحِبَ الْجَمْعِ وَ صِرْتُ اَنَا صاحِبَ النَّشْرِ وَ صارَ مُحَمَّدٌ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله
صاحِبَ الْجَنَّةِ وَ صِرْتُ اَنَا صاحِبَ النّارِ اَقُولُ لَها خُذى هذا وَ ذَرى هذا وَ صارَ
مُحَمَّدٌ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله صاحِبَ الرَّجْفَةِ وَ صِرْتُ اَنَا صاحِبَ الْهَدَّةِ وَ اَنَا صاحِبُ اللَّوْحِ
الْمَحْفُوظِ الْهَمَنِى اللّه‏ُ عَزَّوَجَلَّ عِلْمَ ما فيهِ.

نَعَمْ يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ وَ صارَ مُحَمَّدٌ «يسآ وَالْقُرْآنِ الْحَكيمِ» وَ صارَ مُحَمَّدٌ
«نآ وَالْقَلَمِ» وَ صارَ مُحَمَّدٌ «طه ما اَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْانُ لِتَشْقى» وَ صارَ
مُحَمَّدٌ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله صاحِبَ الدَّلالاتِ وَ صِرْتُ اَنَا صاحِبَ الْمُعْجِزاتِ وَ الاْياتِ، وَ صارَ
مُحَمَّدٌ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله خاتَمَ النَّبِيّينَ وَ صِرْتُ اَنَا خاتَمَ الْوَصِيّينَ وَ اَنَا الصِّراطُ الْمُسْتَقيمُ

وَ اَنَا «النَّبَاءُ الْعَظيمُ اَلَّذى هُمْ فيهِ مُخْتَلِفُونَ»(1) وَ لا اَحَدٌ اخْتَلَفَ اِلاّ فى وِلايَتى،
وَ صارَ مُحَمَّدٌ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله صاحِبَ الدَّعْوَةِ وَ صِرْتُ اَنَا صاحِبَ السَّيْفِ، وَ صارَ مُحَمَّدٌ
صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نَبِيًّا مُرْسَلاً وَ صِرْتُ اَنَا صاحِبَ اَمْرِ النَّبِىِّ قالَ اللّه‏ُ عَزَّوَجَلَّ «يُلْقِى الرُّوحَ
مِنْ اَمْرِهِ عَلى مِنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ»(2) وَ هُوَ رُوحُ‏اللّه‏ِ لا يُعْطيهِ وَ لا يُلْقى هذَا
الرُّوحَ اِلاّ عَلى مَلَكٍ مُقَرَّبٍ اَوْ نَبِىٍّ مُرْسَلٍ اَوْ وَصِىٍّ مُنْتَجَبٍ فَمَنْ اَعْطاهُ اللّه‏ُ
هذَاالرُّوحَ فَقَدْ اَبانَهُ مِنَ النّاسِ وَ فَوَّضَ عَلَيْهِ الْقُدْرَةَ وَ اَحْيَا الْمَوْتى وَ عَلِمَ بِما
كانَ وَ ما يَكُونُ وَ سارَ مِن الْمَشْرِقِ اِلَى الْمَغْرِبِ وَ مِنَ الْمَغْرِبِ اِلَى الْمَشْرِقِ فى
لَحْظَةِ عَيْنٍ وَ عَلِمَ ما فِى الضَّمائِرِ وَ الْقُلُوبِ وَ عَلِمَ ما فِى السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ»

مخفى شدگان در شب يا پيدايان در روز براى او يكسان است. فرشتگان مدام از
پيش‏رو و پشت سر به امر خدا آدمى را حفظ مى‏كنند.»

[سلمان] گفت: آن حضرت دست خود را بر دست ديگرش زد و فرمود: حضرت
محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله صاحب جمع شد و من صاحب نشر. حضرت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله صاحب
بهشت شد و من صاحب دوزخ كه به آن مى‏گويم اين را بگير و آن را رها كن.
حضرت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله صاحب «زلزله و لرزش» شد و من صاحب «ويرانى و
غرش». منم صاحب لوح محفوظ و خداوند تمام علم آن را به من الهام فرمود.

آرى اى سلمان و اى جندب! حضرت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله «يس و القرآن الحكيم» و «ن
و القلم» و «طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى» و صاحب دلالات و راهنمايى‏ها
شد و من صاحب معجزات و نشانه‏ها؛ و حضرت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله آخرين پيامبر شد
و من آخرين وصى (بلافصل پيامبران). منم «راه مستقيم»

و منم آن «خبر بزرگى كه در آن اختلاف كردند» و كسى جز در ولايت من اختلاف
نكرد. حضرت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله صاحب دعوت شد و من صاحب شمشير. حضرت
محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله پيامبر مرسل شد و من صاحب امر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله . خداوند عزّوجلّ
مى‏فرمايد: «خداوند روح را به امر خود بر هر يك از بندگان خويش كه بخواهد
مى‏فرستد» و او روح خداوند است. خداوند آن را جز به فرشته مقرّب يا پيامبر
مرسل يا وصى برگزيده عطا نمى‏كند و نمى‏فرستد. خداوند به هر كه اين روح را
عطا فرمايد او را از ديگر مردمان جدا و متمايز گردانيده و قدرت را به او واگذار
مى‏نمايد بگو نه‏اى كه مرده را زنده كند و به آنچه شده و خواهد شد دانا شود. در
يك چشم بر هم زدن از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق مى‏رود و به آنچه
در دل‏ها، آسمان‏ها و زمين است آگاهى مى‏يابد.

قسمت هشتم خطبه:

«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ وَ صارَ مُحَمَّدٌ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله الذِّكْرَ الَّذى قالَ اللّه‏ُ عَزَّوَجَلَّ: «قَدْ
اَنْزَلَ اللّه‏ُ اِلَيْكُمْ ذِكْرا رَسُولاً يَتْلُوا عَلَيْكُمْ اياتِ اللّه‏ِ»(1) اِنّى اُعْطيتُ عِلْمَ الْمَنايا وَ
الْبَلايا وَ فَصْلَ الْخِطابِ وَ اسْتُودِعْتُ عِلْمَ الْقُرْانِ وَ ما هُوَ كائِنٌ اِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ
مُحَمَّدٌ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اَقامَ الْحُجَّةَ حُجَّةً لِلنّاسِ وَ صِرْتُ اَنَا حُجَّةَ‏اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ جَعَلَ اللّه‏ُ لى
ما لَمْ يَجْعَلْ لاَِحَدٍ مِنَ الاَْوَّلينَ وَ الاْخِرينَ لا لِنَبِىٍّ مُرْسَلٍ وَ لا لِمَلَكٍ مُقَرَّبٍ.»

قسمت نهم خطبه:

«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ، قالا لَبَّيْكَ يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ قالَ عليه‏السلام اَنَا الَّذى حَمَلْتُ
نُوحا فِى السَّفينَةِ بِاِذْنِ رَبّى وَ اَنَا الَّذى اَخْرَجْتُ يُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ بِاِذْنِ
رَبّى وَ اَنَا الَّذى جاوَزْتُ بِمُوسَى بْنِ عِمْرانَ عليه‏السلام الْبَحْرَ بِاَمْرِ رَبّى وَ اَنَا الَّذى
اَخْرَجْتُ اِبْراهيمَ عليه‏السلام

مِنَ النّارِ بِاِذْنِ رَبّى وَ اَنَا الَّذى دَحَوْتُ الاَْرْضَ وَ اَجْرَيْتُ اَنْهارَها وَ فَجَّرْتُ
عُيُونَها وَ غَرَسْتُ اَشْجارَها بِاِذْنِ رَبّى وَ اَنَا عَذابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ وَ اَنَا الْمُنادى مِنَ

مَكانٍ قَريبٍ قَدْ سَمِعَهَا الثَّقَلانِ الْجِنُّ وَ الاِْنْسُ وَ فَهَمَهُ قَوْمٌ اِنّى لاَُسْمِعُ كُلَّ قَوْمٍ
جَبّارينَ وَ الْمُنافِقينَ بِلُغاتِهِمْ وَ اَنَا الْخِضْرُ عليه‏السلام عالِمُ مُوسى عليه‏السلام وَ اَنَا مُعَلِّمُ
سُلَيْمانَ عليه‏السلام بْنَ داوُدَ عليه‏السلام وَ اَنَا ذُوالْقَرْنَيْنِ عليه‏السلام وَ اَنَا قُدْرَةُ اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ.

قسمت دهم خطبه:

«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ، اَنَا مُحَمَّدٌ وَ مُحَمَّدٍ اَنَا وَ اَنَا مِنْ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدٌ مِنّى، قالَ
اللّه‏ُ تَعالى: «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لايَبْغِيانِ»».

8ـ اى سلمان و اى جندب! حضرت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله «ذكر» شد كه خداوند عزّوجلّ
در قرآن مى‏فرمايد: «و هر آينه خداوند به سوى شما ذكر يعنى رسولش را فرستاد
كه آيات الهى را بر شما بخواند» همانا به من علم منايا (مرگ و ميرها) و بلاها و
فصل الخطاب (حكم قاطع در داورى) عطا شده و علم قرآن و آنچه تا روز
قيامت خواهد شد به من سپرده شده است. حضرت محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله حجّت خدا و
برهان را براى مردم، اقامه نمود و من حجّت خداى عزّوجلّ شدم. خداوند
درون من چيزهايى را به وديعه نهاده كه براى احدى چه از اولين و آخرين، و چه
از پيامبر مرسل و فرشته مقرّب قرار نداده است.

9ـ اى سلمان و اى جندب! گفتند: بلى، اى اميرمؤمنان عليه‏السلام . فرمود: من آن كسى
هستم كه به اذن پروردگارم نوح را در كشتى سوار كردم [و او را از غرق شدن
نجات دادم] . من آن كسى هستم كه به اذن پروردگارم، يونس را از شكم ماهى
بيرون آوردم. من آن كسى هستم كه به فرمان پروردگارم، موسى‏بن عمران را از
دريا عبور دادم. من آن كسى هستم كه به اذن پروردگار ابراهيم را،

از آتش بيرون آوردم، من آن كسى هستم كه به اذن پروردگارم زمين را گسترانيده و
رودخانه‏هاى آن را جارى ساخته و چشمه‏هايش را گشوده و درخت‏هاى آن را
كاشتم. منم عذاب روز «ظلّه»(1) منم آن ندا كننده از جاى نزديك كه ثقلان (جنّ و
انس) آن را شنيدند و گروهى آن را فهميدند. من آن كسى هستم كه هر روز صداى

جبّاران و منافقان را به زبان خودشان مى‏شنوم، منم خضر داناى موسى و منم
آموزگار سليمان پسر داود، منم ذوالقرنين و منم قدرت خداى عزّوجلّ.

10ـ اى سلمان و اى جندب! من محمّدم و او من است. من از محمّدم و محمّد
از من است. خداى تعالى مى‏فرمايد: «دو دريا را به هم آميخت و ميان آن دو
برزخ و فاصله‏اى است كه به حدود يكديگر تجاوز نمى‏كنند».

قسمت يازدهم خطبه:

«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ، قالا: لَبَّيْكَ يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ، قالَ اِنَّ مَيِّتَنا لَمْ يَمُتْ وَ
غائِبَنا لَمْ يَغِبْ وَ اِنَّ قَتْلانا لَنْ يُقْتَلُوا».

قسمت دوازدهم خطبه:

«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ، قالا لَبَّيْكَ صَلَواتُ اللّه‏ِ عَلَيْكَ قالَ اَنَا اَميرُ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ
مُؤْمِنَةٍ مِمَّنْ مَضى وَ مِمَّنْ بَقِىَ وَ اُيِّدْتُ بِرُوحِ الْعَظَمَةِ وَ اِنَّما اَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبيدِ اللّه‏ِ
تَعالى لاتُسَمُّونا اَرْبابا وَ قُولُوا فى فَضْلِنا ما شِئْتُمْ فَاِنَّكُمْ لَنْ تَبْلُغُوا منْ فَضْلِنا كُنْهَ
ما جَعَلَهُ اللّه‏ُ لَنا وَ لا مِعْشارَ الْعَشْرِ لاَِنّا اياتُ اللّه‏ِ وَ دَلائِلُهُ وَ حُجَجُ اللّه‏ِ وَ خُلَفاؤُهُ وَ
اُمَناءُهُ وَ اَئِمَّتُهُ

وَ وَجْهُ اللّه‏ِ وَ عَيْنُ‏اللّه‏ِ وَ لِسانُ اللّه‏ِ بِنا يُعَذِّبُ اللّه‏ِ عِبادَهُ وَ بِنا يُثيبُ، وَ مِنْ بَيْنِ خَلْقِهِ
طَهَّرَنا وَ اخْتارَنا وَ اصْطَفانا وَ لَوْ قالَ قائِلٌ لِمَ وَ كَيْفَ وَ فيمَ لَكَفَرَ وَ اَشْرَكَ لاَِنَّهُ
لايُسْئَلُ عَمّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئَلُونَ».

قسمت سيزدهم خطبه:

«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ، قالا لَبَّيْكَ يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ صَلَواتُ اللّه‏ِ عَلَيْكَ قالَ عليه‏السلام
مَنْ امَنَ بِما قُلْتُ وَ صَدَّقَ بِما بَيَّنْتُ وَ فَسَّرْتُ وَ شَرِحْتُ وَ اَوْضَحْتُ وَ نَوَّرْتُ وَ
بَرْهَنْتُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ اِمْتَحَنَ اللّه‏ُ قَلْبَهُ لِلاْيمانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلاِْسْلامِ وَ هُوَ
عارِفٌ مُسْتَبْصِرٌ قَدِ انْتَهى وَ بَلَغَ وَ كَمَلَ وَ مَنْ شَكَّ وَ عَنَدَ وَ جَحَدَ وَ وَقَفَ وَ تَحَيَّرَ
وَ ارْتابَ فَهُوَ مُقَصِّرٌ وَ ناصِبٌ.»

11ـ اى سلمان و اى جندب! عرضه داشتند: بلى، اى اميرمؤمنان عليه‏السلام . فرمود:
مرده‏ى ما نمرده و غايب ما غيبت ننموده و كشته شدگان از ما هرگز كشته

نشده‏اند.

12ـ اى سلمان و اى جندب! عرضه داشتند: بلى اى كسى كه درود خدا بر تو
باد. فرمود: من امير و فرمانرواى هر مرد و زن مؤمن از گذشتگان و آيندگانم و با
روح عظمت تأييد شده‏ام. من بنده‏اى از بندگان خداوندم. ما را رب نناميد و هر
چه مى‏خواهيد در فضايل ما بگوييد؛ چرا كه به كُنه آنچه كه خداوند براى ما قرار
داده، حتى به يك دهم از يك دهم آن نخواهيد رسيد؛ زيرا ما نشانه‏ها و
راهنمايان و حجّت‏ها و جانشينان و امانتداران و امامان از طرف خدا هستيم.

و نيز ما وجه و چشم و زبان خداييم. خداوند بندگانش را به واسطه‏ى ما عذاب و
پاداش مى‏دهد و از ميان خلقش تنها ما را پاك نمود و برگزيد و اختيار فرمود. و
اگر كسى چون و چرا كند همانا كافر و مشرك است؛ زيرا خداوند درباره‏ى آنچه
مى‏كند [در برابر هيچكس [پاسخگو نيست. در حالى كه بندگان مورد سؤال و
بازخواست قرار مى‏گيرند.

13ـ اى سلمان و اى جندب! عرضه داشتند: بلى اى اميرالمؤمنين عليه‏السلام درود
خدا بر تود باد. فرمود: هركس به آنچه كه گفتم ايمان آورد و به آنچه كه آن را با
بيان، تفسير، شرح، روشنى، نورانيت و دليل توضيح دادم، اعتراف كند، مؤمن
امتحان شده‏اى است كه خداوند قلب او را براى ايمان آزموده و سينه‏اش را براى
پذيرش اسلام فراخ نموده و او عارف روشن‏بين و اهل بصيرتى است كه به
نهايت بلوغ و كمال رسيده است و اگر كسى درباره آنچه گفتم شك كند، عناد
ورزد، انكار نمايد، باز ايستد، حيران شود و ترديد كند، مقصر و ناصبى و دشمن
است.

قسمت چهاردهم خطبه:

«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ، قالا لَبَّيْكَ يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ صَلَواتُ اللّه‏ِ عَلَيْكَ قالَ عليه‏السلام
اَنَا اُحْيى وَ اُميتُ بِاِذْنِ رَبّى وَ اَنَا اُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فى بُيُوتِكُمْ
بِاِذْنِ رَبّى وَ اَنَا عالِمٌ بِضَمائِرِ قُلُوبِكُمْ وَ الاَْئِمَّةُ مِنْ اَوْلادى يَعلَمُونَ وَ يَفْعَلُونَ هذا
اِذا اَحَبُّوا وَ اَرادُوا، لاَِنّا كُلَّنا واحدٌ اَوَّلُنا مُحَمَّدٌ وَ اخِرُنا مُحَمَّدٌ وَ اَوْسَطُنا مُحَمَّدٌ وَ

كُلُّنا مُحَمَّدٌ فَلا تُفَرِّقُوا بَيْنَنا وَ نَحْنُ اِذا شِئْنا شاءَاللّه‏ُ وَ اِذا كَرِهْنا كَرِهَ اللّه‏ُ، اَلْوَيْلُ كُلُّ
الْوَيْلِ لِمَنْ اَنْكَرَ فَضْلَنا وَ خُصُوصِيَّتَنا وَ ما اَعْطانَا اللّه‏ُ رَبُّنا لاَِنَّ مَنْ اَنْكَرَ شَيْئا مِمّا
اَعْطانَااللّه‏ُ فَقَدْ اَنْكَرَ قُدْرَةَ اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَشيئَتَهُ فينا.

يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ، قالا لَبَّيْكَ يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ صَلَواتُ اللّه‏ِ عَلَيْكَ قالَ عليه‏السلام
لَقَدْ اَعْطانَا اللّه‏ُ رَبُّنا ما هُوَ اَجَلُّ وَ اَعْظَمُ وَ اَعْلى وَ اَكْبَرُ مِنْ هذا كُلِّهِ. قُلْنا يا
اَميرَالْمُؤمِنينَ مَا الَّذى اَعْطاكُمْ ما هُوَ اَعْظَمُ وَ اَجَلُّ مِنْ هذا كُلِّهِ. قالَ عليه‏السلام قَدْ
اَعْطانا رَبُّنا عَزَّوَجَلَّ عِلْمَنا لِلاِْسْمِ الاَْعْظَمِ الَّذى لَوْ شِئْنا خُرِقَتِ السَّمواتُ
وَالاَْرْضُ وَالْجَنَّةُ وَ النّارُ وَ نَعْرُجُ بِهِ اِلَى السَّماءِ وَ نَهْبِطُ بِهِ الاَْرْضَ وَ نُغَرِّبُ وَ
نُشَرِّقُ وَ نَنْتَهى بِهِ اِلَى الْعَرْشِ فَنَجْلِسُ عَلَيْهِ بَيْنَ يَدَىِ اللّه‏ُ عَزَّوَجَلَّ وَ يُطيعُنا كُلُّ
شَىْ‏ءٍ حَتَّى السَّمواتُ وَ الاَْرْضِ وَالشَّمْسِ وَالْقَمَرِ وَ النُّجُومِ وَالْجِبالِ وَالشَّجَرِ وَ
الدَّوابِّ وَ الْبِحارِ وَ الْجَنَّةِ وَ النّارِ اَعْطانَااللّه‏ُ ذلِكَ كُلَّهُ بِالاِْسْمِ الاَْعْظَمِ الَّذى
عَلَّمَنا وَ خَصَّنا بِهِ وَ مَعَ هذا كُلِّهِ نَأْكُلُ وَ نَشْرَبُ وَ نَمْشى فِى الاَْسْواقِ وَ نَعْمَلُ هذِهِ
الاَْشْياءُ بِاَمْرِ رَبِّنا وَ نَحْنُ عِبادُاللّه‏ِ الْمُكْرَمُونَ الَّذينَ لايَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِاَمْرِهِ
14ـ اى سلمان و اى جندب! عرضه داشتند: بلى اى اميرالمؤمنين عليه‏السلام ، كه
درود خدا بر تو باد. فرمود: من به اذن پروردگارم زنده مى‏كنم و مى‏ميرانم و به
آنچه مى‏خوريد و در خانه‏هايتان مى‏اندوزيد، به شما خبر مى‏دهم. و من به
نهانى‏هاى دلتان آگاهم و امامان از فرزندان من نيز، هرگاه بخواهند و مايل باشند،
همه اينها را مى‏دانند و انجام مى‏دهند؛ زيرا ما (ائمه هدى عليهم‏السلام) يكى
هستيم. اوّلين ما محمد، آخرين ما محمد و ميانى ما محمد است و همه ما
محمّد هستيم. پس بين ما جدايى قائل نشويد. هنگامى كه ما چيزى را بخواهيم،
خداوند آن را خواسته و هرگاه از چيزى كراهت داشته باشيم، خداوند از آن
كراهت داشته است. نفرين و تمام نفرين بر كسى باد كه فضل و ويژگى ما و آنچه
پروردگار به ما عطا نموده است را انكار نمايد؛ زيرا هر كس چيزى از آنچه
خداوند به ما عطا نموده انكار نمايد، همانا قدرت الهى و مشيت خداوندى را در
مورد ما انكار نموده است.

اى سلمان و اى جندب! عرضه داشتند: بلى اى اميرالمؤمنين عليه‏السلام ، درود خدا
بر تود باد. فرمود: پروردگار ما «اللّه‏» آنچه به ما عطا فرموده، والاتر و بزرگ‏تر از
همه‏ى اينهاست. عرض كرديم: آن، چه عطيه‏اى است كه بزرگ‏تر از همه
اينهاست؟ فرمود: خداوند اسم اعظم را در اختيار ما نهاده كه اگر بخواهيم، به
وسيله آن، آسمان‏ها، زمين، بهشت و دوزخ را مى‏شكافيم. از آسمان بالا مى‏رويم
و به زمين فرود مى‏آييم، به شرق و غرب مى‏رويم و به عرش رسيده، در برابر
خداى عزّوجلّ مى‏نشينيم و همه چيزها، حتى آسمان‏ها، زمين، خورشيد، ماه،
ستارگان، كوه‏ها، درختان، چارپايان، درياها، بهشت و دوزخ، از ما اطاعت
مى‏كنند. تمام اين‏ها را خداوند به وسيله اسم اعظم كه به ما آموخت عطا فرموده
است و با اين حال، ما مى‏خوريم، مى‏آشاميم و در ميان بازارها راه مى‏رويم. و
همه اين امور را به فرمان پروردگارمان انجام مى‏دهيم. ما بندگان صاحب كرامت
خداونديم. «آنان كه در سخن، بر خدا پيشى نمى‏گيرند و به فرمان او

يَعْمَلُونَ وَ جَعَلَنا مَعْصُومينَ مُطَهَّرينَ وَ فَضَّلَنا عَلى كَثيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنينَ
فَنَحْنُ نَقُولُ الْحَمْدُلِلّهِ الَّذى هَدانا لِهذا وَ ما كُنّا لِنَهْتَدِىَ لَوْلا اَنْ هَدانَااللّه‏ُ وَ حَقَّتْ
كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى‏الْكافِرينَ اَعْنِى الْجاحِدينَ بِكُلِّ ما اَعْطانَااللّه‏ُ مِنَ الْفَضْلِ وَ
الاِْحْسانِ.»

قسمت پانزدهم خطبه:

«يا سَلْمانُ وَ يا جُنْدَبُ فَهذا مَعْرِفَتى بِالنُّورانِيَّةِ فَتَمَسَّكْ بِها راشِدا فَاِنَّهُ لايَبْلُغُ
اَحَدٌ مِنْ شيعَتِنا حَدَّ الاِْسْتِبْصارِ حَتّى يَعْرِفَنى بِالنُّورانِيَّةِ فَاِذا عَرَفَنى بِها كانَ
مُسْتَبْصِرا بالِغا كامِلاً قَدْ خاضَ بَحْرا مِنَ الْعِلْمِ وَ ارْتَقى دَرَجَةً مِنَ الْفَضْلِ وَ اطَّلَعَ
عَلى سِرٍّ مِنْ سِرِّاللّه‏ِ وَ مَكْنُونِ خَزائِنِهِ».

كار مى‏كنند» خداوند ما را معصوم و پاك قرار داده و بر بسيارى از بندگان مؤمنش
برترى بخشيده است. لذا ما مى‏گوييم: «سپاس و ستايش مخصوص خدايى
است كه ما را به اين (امور) هدايت نمود و اگر خدا ما را هدايت نمى‏كرد، به آن
راه نمى‏يافتيم و كافرين سزاوار عذاب شدند و وعده عذاب درباره آن‏ها حتمى
است و آن‏ها كسانى هستند كه آنچه خداوند به ما بخشش و احسان نموده انكار
مى‏ورزند.

15ـ اى سلمان و اى جندب! اين است معرفت من به نورانيت، اينك با رُشد و
هدايت بدان چنگ بزنيد؛ زيرا هيچيك از شيعيان ما به سر حد بصيرت و
روشن‏بينى نمى‏رسند مگر مرا به [مقام] نورانيت بشناسند. پس هرگاه چنين شد،
به طور كامل به بصيرت و روشن‏بينى رسيده و در دريايى از علم فرو رفته و
مرتبه‏اى از فضيلت را پيموده و بر رازى از رازها و گنجينه‏هاى پنهان خدا آگاهى
يافته‏اند.

+ نوشته شده در  2012/9/22ساعت 21:19  توسط ALIWAHEED SAJDI halepoto  |